معنی گزارش فرنگی

حل جدول

گزارش فرنگی

راپرت


گزارش

رپرتاژ

راپرت

لغت نامه دهخدا

گزارش

گزارش. [گ ُ رِ] (اِمص) (از: گزار + ش، پسوند اسم مصدر) (حاشیه ٔ برهان چ معین). تعبیر خواب را گویند. (برهان). و بیان امور گذشته. (آنندراج):
همه خوابها پیش ایشان بگفت
نهفته برون آورید از نهفت
کس آن را گزارش نیارست کرد
پراندیشه شدشان دل و روی زرد.
فردوسی.
مر این خوابها را بجز پیش اوی
مگوی و ز نادان گزارش مجوی.
فردوسی.
و مر انگشتری را... ملوک را به ولایت و ملک گزارش کنند و دیگر مردمان را بر عمل و صناعت و گروهی را بر کرامت بزرگان. (نوروزنامه). || شرح و تفسیر و عبارت هم آمده است. (برهان):
مرین دین به را بیاراستند
از این دین گزارش همی خواستند.
فردوسی.
چو آن ترکیب را کردند خارش
گزارنده چنین کردش گزارش.
نظامی.
پازند گزارش کتاب صحف ابراهیم است و ابستا گزارش آن. (صحاح الفرس).
و رجوع به گزاردن شود.
|| گفتن و ادا کردن سخن. رجوع به گزاردن شود. || پیش کش. || گذشتن. (برهان). به این معنی گذارش است. || عبور کردن. به این معنی گذارش است. || تجاوز نمودن. || ترک کردن. (آنندراج).


فرنگی

فرنگی. [ف َ رَ] (ص نسبی) منسوب به فرنگ. اروپایی. افرنجی. (یادداشت بخط مؤلف). اروپایی. مسیحی. (حاشیه ٔ برهان چ معین):
چنانکه تا به قیامت کسی نشان ندهد
بجز دهان فرنگی و مشک تاتاری.
سعدی.
خط ماهرویان چو مشک خطایی
سر زلف خوبان چو درع فرنگی.
سعدی.
چو ترک دلبر من شاهدپشنگی نیست
چوزلف پرشکنش حلقه ٔ فرنگی نیست.
سعدی.
ترکیب ها:
- توت فرنگی. فرنگی باف. فرنگی دوز. فرنگی ساز. فرنگی مآب. فلفل فرنگی. کلاه فرنگی. گوجه فرنگی. هویج فرنگی. رجوع به هر یک از این مدخل ها در ردیف خود شود.
|| (اِ) یک تن از مردم اروپا. (یادداشت بخط مؤلف).


گزارش کنان

گزارش کنان. [گ ُ رِ ک ُ] (نف مرکب، ق مرکب) درحال تفسیر. در حال شرح. در حال تعبیر:
گزارش کنان تیز کن مغز را
گزارش ده این نامه ٔ نغز را.
نظامی.
هرآنچ از پدر مایه اندوختی
گزارش کنان در وی آموختی.
نظامی.

فرهنگ عمید

گزارش

شرح و تفسیر قضیه، شرح و تفصیل خبر یا کاری که انجام‌یافته،
* گزارش دادن: (مصدر متعدی) اطلاع ‌دادن، خبر دادن،
* گزارش کردن: (مصدر متعدی)
بیان ‌کردن،
تفسیر‌ کردن، شرح‌ دادن،

فارسی به عربی

گزارش

تقریر، جلسه، حساب، قصه

فارسی به آلمانی

گزارش

Angabe (f), Bericht (m), Erzählung (f), Etage (f), Geschichte (f), Konto, Rechnung (f), Schwank (m), Stockwerk (n), Ho.rend [adjective]

فرهنگ فارسی هوشیار

گزارش پذیر

(صفت) پذیرنده و لایق گزارش: گزارای نقش گزارش پذیر که نقش از گزارش ندارد گزیر. (نظامی)


گزارش

شرح و تفسیر

فرهنگ معین

گزارش

تعبیر خواب، شرح و تفسیر، بیان، اظهار. [خوانش: (گُ رِ) (اِمص.)]

مترادف و متضاد زبان فارسی

گزارش

اعلام، اعلامیه، اعلان، بیانیه، تفسیر، خبر، رپرتاژ، شرح، نقل

فارسی به ایتالیایی

گزارش

verbale

resoconto

معادل ابجد

گزارش فرنگی

888

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری